در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
مانده و خسته. مانده شده از راه. صدمه دیده از بسیاری راه. رنج سفر دیده. (از یادداشت مؤلف) : جوانی دژم ره زده بر در است که گویی به چهر از تو نیکوتر است. اسدی. هرچند ره زده ست ببینش کز آنچه رفت چون نوچه ماه خوبتر و خوشتر آمده ست. فتوحی مروزی. ، مورد دستبرد دزدان واقع شده
مانده و خسته. مانده شده از راه. صدمه دیده از بسیاری راه. رنج سفر دیده. (از یادداشت مؤلف) : جوانی دژم ره زده بر در است که گویی به چهر از تو نیکوتر است. اسدی. هرچند ره زده ست ببینش کز آنچه رفت چون نوچه ماه خوبتر و خوشتر آمده ست. فتوحی مروزی. ، مورد دستبرد دزدان واقع شده